تاريخ : شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, | 13:58 | نویسنده : هادی قادری

 

زرتشت اولین و آخرین پیامبر اقوام هند و اروپایی و آریایی نژادها و ایرانیان است. پیش از او مردم ایران قوای طبیعت مانند آفتاب و ماه و ستارگان و خاک و آتش و آب و باد را می پرستیدند. اما زرتشت انسان ها را به پرستش خدای یگانه فراخواند و پس از سال ها تلاش عده زیادی به دین او گرویدند. برای کسب اطلاع درباره سرگذشت آریایی ها

موسی هم اولین کسی است که در میان اقوام سامی دین یکتاپرستی آورد. هردوی این پیامبران بسیار قدیمی هستند و ظاهراً هرگز نیز از یکدیگر خبر نداشته اند. بعدها اصول زیادی از آیین زرتشتی داخل دین یهود شد و پس از آن در ادیان دیگر نیز نفوذ کرد.

معنی نام زرتشت چیست؟

ظاهراً زرتشت دهقانزاده ای بوده که ریشه آریایی داشته است. اصل نام زرتشت احتمالاً "تراتشتر" بوده که کلمه آریایی قدیمی است. معناهای زیادی برای نام زرتشت ذکر کرده اند که از جمله "دارای زرد شتران" یا "صاحب کهن شتران" است.

تاریخ تولد زرتشت چه زمانی بوده؟

تاریخ تولد زرتشت مجهول است. بعضی روایات حاکی از این است که او در 660 پیش از میلاد زندگی می کرده. ولی دلایل محکم تر نشان می دهد که زمان ظهور او در حدود 1000 قبل از میلاد بوده است.

زرتشت در کجا متولد شده؟

محل تولد زرتشت نامشخص است. برخی تولد او را در ناحیه ماد (آذربایجان) و تخت سلیمان کنونی و یا ارومیه می دانند و به همین دلیل دریاچه ارومیه را مقدس می شمرند. برخی می گویند که در بلخ (بلخ اینک جزو کشور افغانستان است) که در شرق ایران بوده متولد شده و عده ای نیز محل ولادت او را ری که نزدیک تهران است می دانند. ولی ظاهراً او در غرب ایران به دنیا آمده و در شرق ایران به کار دعوت پرداخته است.

در واقع زرتشت به مشرق پناه برده است. چراکه کار دعوت به دین در وطنش از پیش نمی رفته و یا شاید هم دشمنانش او را دنبال می کرده اند. بنابراین او با چند نفر از یارانش برای فرار از آزار و اذیت به شرق ایران رفته.

زرتشت پیش از پیامبری چه ویژگی هایی داشت؟

زرتشت از همان آغاز عمر به مهربانی و سرشت لطیف معروف شد. در هنگام بروز قحطسالی که در ایام جوانیش اتفاق افتاد، نسبت به سالخوردگان احترام و مهربانی و نسبت به جانوران محبت و شفقت داشت. زرتشت وقتی به سن 20 سالگی رسید، پدر و مادر و همسرش را رها کرد و برای یافتن پاسخ پرسش هایی که اعماق ضمیرش را به خود مشغول کرده بود در اطراف جهان سرگردان شد و به هرکجا می توانست رفت و با هرکسی سخن گفت.

زرتشت دورانی که به پرسش هایش می اندیشید را چگونه گذراند؟

در منابع یونانی آمده که زرتشت هفت سال را در غاری درون کوهی به خاموشی مطلق سپری کرده. گفته می شود این غار در نزدیکی دریاچه ارومیه و در بالای کوه سبلان قرار داشته. کوه سبلان همچنان هم زیارتگاه و محل توجه است. شهرت زرتشت به روم هم رسیده بوده است. به این ترتیب که در روم گفته می شد که مردی مرتاض 20 سال تمام را در بیابان ها گذرانده و جز پنیر چیزی نخورده.

زرتشت در چه سنی و چگونه مبعوث شد و پس از آن چه کرد؟

وقتی زرتشت به سن 30 سالگی رسید به مکاشفاتی رسید. معجزات و کرامات زیادی برای زرتشت نقل می کنند. از جمله می گویند نخستین بار که به زرتشت کشف و شهود دست داد نزدیک وطن خود بود که شبحی بلند قد که قدش نه برابر انسان عادی بود در برابرش ظاهر شد. فرشته با او به گفت و شنود پرداخت و به او فرمان داد که روانش را پاک کند، آن گاه صعود کرده و در پیشگاه اهورامزدا (خدای حکیم) حاضر شود. او هم به این فرمان عمل کرد و خداوند که پیرامونش فرشتگان بودند به او نظر کرد. او ده سال را به پرستش مزدا مشغول بود و مردم زمانه اش او را آزار می دادند و به او ستم می کردند. پس از این مکاشفه شروع به تعلیم مردم کرد. در ابتدا کسی به سخنان او گوش نمی داد. او  چند بار ناامید شد و روان پلید "انگره مینو" او را وسوسه کرد که عبادت مزدا را کنار بگذارد. لکن زرتشت در عقایدش پایدار بود.

اولین کسانی که دعوت زرتشت را پذیرفتند چه کسانی بودند؟

اولین کسی که آیین زرتشت را پذیرفت پسر عمویش "میدینیمائونها" بود. سپس در یکی از سرزمین های شرقی ایران به دربار پادشاهی به نام ویشتاسب یا گشتاسب راه یافت. او مدت دو سال سعی بسیار کرد تا این پادشاه را به دین خود در آورد.

در ابتدا پادشاه تحت تأثیر کارپان ها (مغان) قرار داشت که در اوستا کاهنانی حریص و دنیادوست معرفی شده اند. آنان به روش باستانی حیوانات را قربانی می کردند و به سحر و جادو اشتغال داشتند. کارپان ها به ضدیت با زرتشت پرداختند که موجب شد زرتشت دستگیر و زندانی شود. اما بعد از دو سال زرتشت معجزه ای انجام داد و اسب سیاه محبوب ویشتاسب که به بیماری ای کشنده مبتلا شده بود را درمان کرد. همسر ویشتاسب یعنی "هوتائوسا" هم از زرتشت حمایت کرد تا بالأخره شاه به دین زرتشت درآمد.

ظاهراً زرتشت در سن 42 سالگی گشتاسب را پیرو خود کرده است. این که گشتاسب یا ویشتاسب که بوده مشخص نیست. برخی عقیده دارند که وی پدر داریوش پادشاه هخامنشی بوده. ولی بسیاری نیز این نظر را رد می کنند. گرویدن شاه به زرتشت از روی خلوص بود و ویشتاسب تمام نیرویش را برای نشر دعوت زرتشت به کار گرفت. درباریان و امرا هم به دنبال شاه به زرتشت گرویدند.

20 سال باقی مانده عمر زرتشت چگونه گذشت؟

از 20 سال باقیمانده عمر زرتشت حکایت های زیادی وجود دارد. او تمام این دوران را به نشر دین اهورامزدا در میان ایرانیان گذراند. همچنین درگیر دو جنگ با دشمنانش شد. این دشمنان تورانی ها بودند. تورانی ها به سرزمین گشتاسب لشکرکشی کردند. دلیل لشگرکشی تورانیان به رهبری ارجاسب بر ضد گشتاسب این بود که گشتاسب به دین مزدیسنا گرویده بود.

در جنگ اول اسفندیار پسر گشتاسب رشادت های زیادی کرد که شرح آن در شاهنامه نیز آمده است. ایرانیان در این جنگ پیروز شدند. جنگ دوم زمانی رخ داد که زرتشت به سن 77 سالگی رسیده بود. در این پیکار هم سپاه گشتاسب پیروز شد. اما زرتشت عاقبت در این جنگ کشته شد. نویسندگان اوستا گفته اند که وقتی تورانیان شهر بلخ را گرفتند یکی از آنان ناگهان به سمت زرتشت حمله کرد و او را در یک آتشکده و در برابر محراب آتش، در حالی که به عبادت مشغول بود به قتل رساند. ظاهراً زرتشت 24 سال پیش از سلطنت هخامنشیان و به قدرت رسیدن کوروش بزرگ در گذشته است.

از زرتشت چه چیزی به یادگار مانده است؟

اوستا کتاب مقدس زرتشتیان است. مهمترین قسمت اوستای موجود در زمان ما یسنا است که شامل گاتها یعنی سروده های خاص زرتشت است. قسمت های دیگر اوستا به موثقی گات ها نیست. چون در قرون بعد نوشته شده.

چرا درباره زرتشت اطلاعات بسیار کمی وجود دارد؟

دلیل آن که درباره زندگی زرتشت ابهامات زیادی وجود دارد این است که اولاً او در زمان های بسیار قدیم زندگی می کرده که حتی از تاریخ باستان هم فراتر می رفته.

دیگر آن که ایران به خاطر حمله اسکندر و سلوکی ها که می کوشیدند تمدن یونانی را گسترش دهند صدمات زیادی دید. از مهمترین این صدمات این بود که بسیاری از کتاب های مذهبی و آثار ملی ایران به وسیله آنها از بین رفت. حتی اوستایی که در قصر سلطنتی هخامنشیان بود نیز به فرمان اسکندر سوزانده شد. 475 سال بعد یعنی پس از دوره اشکانیان و در زمان زمامداری اردشیر بابکان دین زرتشت یک بار دیگر رونق گرفت و کتاب های پراکنده مذهبی جمع آوری شد. ولی با هجوم اعراب یک بار دیگر همه یافته ها با سوزاندن کتاب ها نابود شد. چند صد سال بعد هم با تهاجم مغول ها همان چیزهای اندکی که مانده بود هم نابود شد.

منابع: تاریخ جامع ادیان- نوشته جان بی. ناس، ترجمه علی اصغر حکمت- شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

 



تاريخ : جمعه 25 ارديبهشت 1394برچسب:, | 14:1 | نویسنده : هادی قادری

 

 

25 اردیبهشت ماه، سالروز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر بلندآوازه ایرانی است. او که با اثر شکوهمند خود، نقش جوان‏مردی، اخلاق و ایمان را در بلندای زمان بر تاریخ نشاند و با حکمت و بینش گسترده، فرهنگ غنی ایران را تا فراسوی مرزهای خاکی به دل عاشقان فرهنگ و هنر نمایان ساخت.

فردوسی، از جمله معماران فرهنگ و ادب بخش بزرگی از جهان امروز است که با هموار ساختن رنجی سی‏ساله بر خود، توانست اندیشه پویا و تصویری زیبا را در همگونی دین و فرهنگ ملی در قالب یادگاری هزار ساله، ولی همواره تازه و سودمند باقی گذارد. در این مقاله، به زندگی و نیز برخی موضوع‏های پرداخته شده در اثر جاودان او شاهنامه می‏پردازیم.

تولد و خانواده:
در سال 329 هجری که ابوعبداللّه‏ رودکی، پدر شعر فارسی بدرود حیات گفت، روستای باژ از توابع خراسان، شاهد ولادت ابوالقاسم حسن‏بن علی طوسی، معروف به فردوسی بود. فردوسی از کودکی به دانش‏آموزی پرداخت و اخلاق، تاریخ و فرهنگ ایرانی، تن و جان او را پرورش داد. او با شوق و دقتی عاشقانه، در نظم کشیدن شاهنامه می‏کوشید و هرگاه فرصتی می‏یافت، مطلبی از زندگی خود را نیز در سرگذشت این نامه باستان می‏گنجاند. او همسری باسواد و اهل ادب داشت که از او با لطف و مهربانی یاد می‏کند. همچنین صاحب پسر و دختری شد که البته پسر در جوانی از دست رفت و پدر را در غم خود داغدار کرد.

فردوسی و زبان فارسی:
فردوسی برای اظهار هنر خود، زبان ساده‏ای را به کار برده و شاهنامه را شاهکار زمان و بیان ساخته است. پس از اسلام و با ورود ادبیات عرب به ایران اندک‏اندک بسیاری از واژگان و ترکیب‏های اصیل فارسی، به دست فراموشی سپرده می‏شد، ولی حکیم توس، با به نظم در آوردن شاهنامه، تا حد زیادی جلو این کار را گرفت. از این رو، با اینکه بیش از هزار سال از تاریخ نظم شاهنامه می‏گذرد، امروزه هم زبان این کتاب، برای فارسی‏زبانان قابل فهم است. این، معجزه سادگی زبان است که فردوسی آن را به وجود آورد. بسیاری از واژه‏های ساده به کار رفته در شاهنامه، از آفت فراموشی مصون مانده است؛ زیرا بیشتر این واژه‏ها که در ادبیات شاهنامه آمده، بر زبان‏ها جاری گشته و تا امروز باقی است.

رسالت فردوسی:
حکیم ابوالقاسم فردوسی، با شاعران هم‏عصر خود تفاوت بسیاری داشت. در آن زمان، بسیاری از شاعران به ستایش شاهان و درباریان سرگرم بودند. در این میان، فردوسی، ستایش‏گری را پیشه خود نساخت. او در شاعری هدف بلندتری داشت و برای خویش رسالتی تاریخی قائل بود. به همین دلیل، به صله و ستایش نیاز نداشت. بزرگ‏ترین امتیاز فردوسی این است که او شاعری را رسالت می‏پنداشت و یک‏دل و یک جهت به این کار بزرگ همت گماشت و شاهنامه، ارزشمندترین کتاب تاریخی منظوم را از خود به یادگار گذاشت. 
پروردگار در شاهنامه:
دانای توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی که دیباچه سخن را به دل‏نشین‏ترین آهنگ دین‏داری و دین‏باوری آراسته است، در ستایش خدای بزرگ می‏سراید:

به نام خداوند جان و خرد         کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای         خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر     فروزنده ماه و ناهید و مهر


او شاهنامه سترگ خود را به نام خداوند جان و خرد آغاز می‏کند و از دین و باورهای خود به صورت‏های گوناگون در آن سخن می‏آورد و انسان را به خداشناسی و دین‏محوری توجه می‏دهد. فردوسی در شاهنامه در ستایش یزدان پاک سخن گفته و سروده است:

جهان را بلندی و پستی تویی        ندانم چه‏ایی هرچه هستی تویی 

سرانجام :
فردوسی، شاعر حماسه‏سرای ایرانی، حدود نود سال زیست و سی سال از عمر گران‏بهایش را صرف نگه‏داری زبان اصیل فارسی و تمدن ایرانی کرد. او سال‏های آخر عمر را در تنگ‏دستی گذراند و توانایی مالی خود را که در جوانی از آن بهره‏مند بود، از دست داد؛ چونان‏که می‏سراید:

الا ای برآورده چرخ بلند                چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان، برترم داشتی         به پیری مرا خوار بگذاشتی
مرا کاش هرگز نپروردیا                 چو پرورده بودی، نیازردیا


او در شهر توس از دنیا رفت و در باغش به خاک سپرده شد. بنای زیبا و اشعار بلند حک شده بر مزارش، چنان پویا و گویا سخن می‏گوید که گویی خود شاعر زنده است و با لحن دل‏نشین شعر می‏خواند:

هرگز نمیرد آن‏که دلش زنده شد به عشق 
ثبت است بر جریده عالم دوام ما